اندر حکایت چاقی و لاغری
کاهدان از بیخ و بن برکنیم

آورده‌اند که در روزگاری نه چندان دور، اعتبار مرد به شکمش بود و دختر هرچه تپل‌تر، بهتر. در آن ایام مادران برای پسران خود عروسانی بس چاق و چله برگزیده و تپل بودن را نشان بر سلامتی می‌پنداشتند اما چرخ گردون گردید و زمانه سپری شد تا به مردمانی لاغرجو رسیدیم؛ هر آن‌که دور کمر باریکتر، بهتر؛ هر آن‌که استخوانی‌تر، منتخب‌تر!

جملگی جویای لاغرتنی بوده و پیوسته به دنبال راهکارها می‌دویدند؛ در این ایام باشگاه‌ها رونق بسی گرفت و دسته دسته دختران و پسران به سوی سی‌ایکس، تی‌آر‌ایکس، فیتنس و پیلاتس گسیل می‌شدند؛ هر آینه دور کمر و بازو و قد و بالا را اندازه گرفته و چشم در چشم آینه برای خود «به به! چه سری! چه دمی! عجب پایی!» می‌خواندند.

به این انتخاب منوی باشگاهی دردسرهایی عظیم از «من چی بپوشم؟» تا شینیون و براشینگ هر جلسه هم افزوده گردیده و هزینه‌های گزاف به خرج و مخارج خانوارها تحمیل همی‌گردید.

اما ماه به ماه در هنگامه وزن‌کشی جملگی فغان‌کشان جامه‌ها دریده و فریاد برآورده که «چرا من کم نمی‌شم؟!»

هم‌زمان که مربی زحمات خود را نقش بر آب دیده، ندا سر داده که کارد بخورد به شکمتان! و مکتوبه‌ای جهت رژیم به شاگردان تحویل داده و هر آن‌چه از لذایذ و لطایف بر شکمشان حرام و چندین علفیجات را جهت تناول مجاز دانسته!

شاگردان گرخیده از محرومیت‌های طعامی، از باشگاه و رژیم روی گردان شده و جملگی رو به سوی مطب‌های زیبایی نهادند و اسلیو معده، بای‌پس معده، باندینگ معده و انحراف بیلیو پانکراس با سوئیچ دوازدهه را بر باشگاه و رژیم ارجح دانسته و بر این شعار استوار ماندند که حال که حریف کاهدان نمی‌شویم، کاهدان از بیخ و بن برکنیم.

ثبت ديدگاه