فیلم ها در صف انتظار مجوز
کِی رفته، چرا به ما نگفته؟!
۱۰:۱۷ ق٫ظ ۰۳-۰۲-۱۳۹۸
فیلمها در صف صدور مجوز توسط ادارهی فرهنگ و ارشاد اسلامی:
منشی: فیلمهای عزیز، سکوت رو رعایت کنین و منظم بایستین تا نوبتتون بشه و برین داخل. اَکشن با تو هستم، هل نده. فانتزی آروم باش.
«سال دوم دانشکده من»: نگاه کن «ناگهان درخت» عجب منشیه. از کراواتش معلومه بچه مایهداره. فک کنم دارم عاشقش می شم.
«بمب، یک عاشقانه»: سال دومی یه ذره خانوادهدار باش. زمان جنگ هم تو موشک بارون که خانواده اصلا و ابدا وجود نداشت، مردم اینطوری عاشق نمیشدن.
تقصیر دانشگاهته، اگه مثل زمان جنگ درخت میذاشتن لای انگشتت و فشار میدادن، آدم میشدی.
«سالِ دوم دانشکدهی من»: اولا که با تو نبودم با اون روشنفکر منفعل بودم. دوما کمتر دروغ بگو. اصلا تو میدونی فرق موشک و بمب چیه؟
«بمب، یک عاشقانه»: فرقی نمیکنه، زمان جنگ همش یکی بوده. حالا وقتی مجوزم رو گرفتم نشونت میدم.
«ناگهان درخت»: کاش به منم مجوز بدن.
«مغزهای کوچک زنگ زده»: راست میگی بمبی، قبلا که اینطوری نبود، جامعه برق میزد مثل آینه. الان کلی دوده گرفته و پر از خلافکار شده. هر دو ثانیه ۱۰۰ تا دختر به دست یه گروه تبهکاری کشته میشن.
«ناگهان درخت»: من یادمه تو دوران پهلوی، پامو که از خونه بیرون میذاشتم، لیوان شیرموز بستنی رو میگرفتن جلوم و تا مقصد بادَم میزدن.
«درخونگاه»: روشنفکرایی مثل شما کم پیدا میشن قدر مجوزایی که بهتون میدن رو بدونین.
«مصادره» در حالی که با بشکن و الفاظ رکیک از دفتر بیرون میآمد: گرفتم آی گرفتمش.
«ناگهان درخت» با گریه: کاش به منم مجوز بدن.
«چهار انگشت»: نگران نباش، فقط اگه این بچهننه بازیا رو کنار میذاشتی و یه ذره شوخیه جنسی_فیزیکی قاطی خودت میکردی شانست بیشتر میشد.
منشی: رحمان ۱۴۰۰ برو تو.
«هزارپا»: داداش رحمان بووووق که رو پردهست.
منشی: عه، کِی رفته؟ چرا به ما نگفته!
«چهار انگشت»: گیر نده، حالا چند روز زودتر رفته دیگه، شما که دست رد به سینهی طنز نمیزنین. پاشو «هزارپا» پاشو نوبت توئه.
«هزارپا» در حالی که با قر به سمت دفتر میرفت: قر تو کمرم فراوونه نمیدونم کجا بریزم.
همه با هم: همینجا، همینجا.
منشی با اشاره به «هزارپا»: کجا آقا؟
دوباره همه با هم: همینجا، همینجا.
منشی: ساکت. میگم کجا داری میری، مگه اسمتو خوندم. بشین سرجات.
«هزارپا» در حالی که زیر لب حرفای بوق دار میزد، نشست.
«مغزهای کوچک زنگ زده»: نوبت رو رعایت کن.
«هزارپا» در حالی که برای دعوا آماده میشد: تو چی میگی کپیکار.
منشی: اینجا دعوا نکنین. اصلا ساعت اداری تموم شده پاشین برین فردا بیاین. پاشین.
ثبت ديدگاه