حاشیه نگاری پنجمین شب طنز انقلاب اسلامی «نطنز»
پشت صحنه یک اتفاق
۷:۳۳ ب٫ظ ۲۷-۰۱-۱۳۹۷
راه راه: تقریباً بزرگترین کاری که باشگاه طنز و کاریکاتور انقلاب اسلامی از بدو شکل گیری اش انجام داده، برپایی محافل طنز انقلابی، یا همان «نطنز» است. البته هنوز چیزی از بدو تشکیل باشگاه نگذشته! همین آدم را امیدوار می کند که در ادامه اتفاقات خیلی بزرگتری توسط باشگاه رقم بخورد.
معمولاً از صبح روز اجرای یک برنامه ی بزرگ، همه استرس دارند، بدو بدو می کنند، پای بیسیم آدم های مختلف را صدا می زنند و کلاً یک بل بشویی می شود که بیا و ببین! اما این بار برای ما این اتفاق نیافتاد! خیلی شیک و مجلسی ساعت ۹ صبح بیدار شدیم، صبحانه خوردیم، با هم گپی زدیم و بعد انگار که به برق وصلمان کرده باشند، اینور و آنور می دویدیم و کارهای نطنز را انجام می دادیم. البته، اصولاً بعد از چهار دوره برگزاری محفل طنز، تقریباً و تا حد زیادی چم و خم کار دستمان آمده بود. برای همین هم بود که دیگر کار را تا دقیقه نود طول ندادیم و توانستیم همان دقیقه ۸۹ گل بزنیم!
خوشبختانه نطنز پنجم، از لحاظ کنداکتور بسیار غنی بود. مخصوصاً که کلیپ «برجام، سانتریفیوژ، پرویز و دیگران» هم در مراسم پخش شد. این کلیپ تلفیقی بود از چند فیلم معروف سینمای ایران که با متن علی عموکاظمی و با صدای خود علی و من، دوبله شد و همان طور که از اسمش هم مشخص است، به برجام و صنعت هسته ای مربوط می شود. (پرویز اش هم، همان پرویز پرستویی خودمان است.)
پنجمین شب طنز، علاوه بر تفاوت هایی که از نظر ساختاری با شب های قبلی داشت و خیلی بهتر و بامزه تر شده بود، برای خود من هم یک فرق کوچک داشت. شب های قبلی نطنز را از اتاق کنترل، یا حاشیه مراسم و حتی خارج از محل برگزاری مراسم دنبال می کردم. جایی که اصطلاحاً به آن پشت صحنه می گویند. اما این بار دقیقاً در پشت صحنه بودم! کنار کلید های برق سالن، تا موقع پخش کلیپ ها، چراغ ها را خاموش کنم و بعد دوباره روشن کنم.
برای همین بود که دقیقاً دیدم چگونه یک بار تصویر بردار شبکه افق و بار دیگر علی زکریایی، که مجری برنامه بود، به قفسه های تندیس های شب طنز خوردند و همه را پخش زمین کردند! البته همه در این میان قفسه را مقصر اصلی اعلام کردند که حواسش به مجری و تصویر بردار نبوده و همین طور جلوی راه آنها ایستاده.
اما این، در پشت صحنه بودن، باعث نشد که اهدای جایزه ویژه برای بهترین نوشته طنز به تماشاگران را از دست بدهم. از بغل صحنه، جایی که هیچکس من را نمی دید اما من همه را می دیدم، شاهد این بودم که چطور همه حضار، بعد از رونمایی جایزه از تعجب خشکشان زده بود و حتی برای چند لحظه نمی توانستند بخندند. هرچه باشد، کم برای دیدن اش انتظار نکشیده بودند. از ابتدای مراسم یک چیز خیلی بزرگ، زیر یک پارچه خیلی بزرگتر، روی میز، گوشه صحنه بود. و وقتی پارچه کنار رفت، همه از دیدن یک زنبیل قرمز که قرار بود به عنوان جایزه اهدا شود، شوکه شده بودند. البته ناگفته نماند که تهِ زنبیل، یک کارت هدیه ۵۰ هزار تومانی هم جاسازی شده بود!
در پنجمین شب طنز به همین هدیه بسنده نکردیم و به نماینده کارگران معدن یورت، که همراه کارگردان مستند «زمستان یورت» به تهران آمده بودند و قرار بود در ادامه مراسم از این مستند رونمایی شود، نیز هدیه ویژه تری داده شد. گلابی برجام! یکی از همان تندیس هایی که از دو بار ریزش قفسه تندیس ها جان سالم به در برده بود و نماد گلابی برجام را داشت، به آقای سوسرایی که حرف دل کارگران معدن یورت را برایمان آورده بود، اهدا شد.
امیدوارم با این سطح از حرفه ای گری که در خودمان حس می کنیم، دفعه بعدی تا ظهر بخوابیم و کار را هم دقیقه ۸۸ جمع کنیم و به جای زنبیل قرمز هم، یک جفت جوراب بنفش ساق بلند هدیه بدهیم!
ثبت ديدگاه