خود تحقیری
end علم

راه راه:

گل من! ای منورالافکار!
دست بردار از این همه تَکرار

بی‌سواد است نخبه‌ی وطنی!
end علم است، نخبه‌ی اغیار؟

کشورت! سرزمین اجدادیت!
پیش تو بی‌بَر است مثل چنار

غافل از اینکه تو سرِ کاری
بُتّه‌ی «خار»جی ندارد بار

گر همین نخبه بود در خارج
می‌زدی نام هموطن را جار

لیک حالا «دروغگو» شد، چون
مثل یک عده «مُخ»، نکرده فرار

وطنی را حقیر می‌بینی
کار کن روی خویش، لاکردار!

ریزی و توی هرچه آش، وِلو
تا کنی فضل خویش را اظهار

اختلالی‌ست در وجودت که
اسم آن هست «خود‌ نخودپندار»

يك ديدگاه

  1. فاطمه فرجیان ۱۳۹۹-۱۰-۱۷ در ۷:۵۶ ب٫ظ- پاسخ دادن

    سلام
    من در کانال نطنز شعرهای شما را دنبال میکنم وبه حق یکی از دیگری بهتر هستند ولی حس میکنم برای این شعر یک لایک کم است هم خوش وزن و خوش قافیه وهم خوش مضمون است.دستتون درد نکنه???

ثبت ديدگاه