چمچاره
نمایشگاه خوبه فقط پاپ‌کورنش رو بیشتر کنید

 

با سلام خدمت شما مخاطبان گرامی، من دکتر زونکن عنابی هستم، فارغ‌التحصیل رشته‌ی “دو روز انگاری دنیا” از دانشگاه lmnop؛ در خدمتتون هستم با بخش مشاوره‌ی پیامکی؛ موضوع امروزمون “نمایشگاه کتاب” هست، هر سؤالی در این زمینه دارید بپرسید.

-اولین مخاطبمون گفتن من تم دکوراسیون خونه‌ام، زرد و خاکستریه، حالا اومدم نمایشگاه کتاب که برای قفسه‌های خونه هم کتاب بخرم؛ چه رنگ‌هایی بخرم که به دکورم بیاد؟ فقط زودتر بگو دکتر که از صبح دارم می‌چرخم و چیز به‌درد‌بخوری پیدا نکردم؛ الآنه که نمایشگاه تعطیل بشه.
خب وایسا وایسا! هولم نکن، الآن میگم. ببین برو یه غرفه‌ای که کتاب‌های خیلی فاخر و سنگین بفروشن؛ از اون کتاب‌هایی که چهارنفر لازمه تا بلندش کنن. بعد سرتو بذار روی میز غرفه و به فروشنده بگو یکی از کتاب‌هاشو از فاصله‌ی پنج‌متری ول کنه روی سرت. مطمئن باش مشکلت ریشه‌ای حل می‌شه و دیگه غصّه‌ی دکوراسیون خونه‌ات رو نمی‌خوری.

-مخاطب بعدیمون گفتن دکتر من از مسئولین نمایشگاه واقعاً تشکّر می‌کنم. بعد از ۲ سال تعطیلی نمایشگاه، امسال واقعاً سنگ‌تموم گذاشته بودن و تنوّع غذاها و خوراکی‌های نمایشگاه خیلی بالا بود. من خودم سه‌کاسه آش، دوتا فلافل دونون، پنج‌تا سمبوسه، چهارتا پیراشکی، یه‌بسته‌ی بزرگ چیپس خونگی، دوتا آیس‌پک مخصوص، نیم‌کیلو نون‌خامه‌ای شکلاتی با یه دبّه دوغ محلّی خوردم، هنوزم کلّی چیزای دیگه هست که باید بخورم. فقط چون خیلی ذوق‌زده بودم، یادم رفت دستامو قبلش ضدّعفونی کنم، به نظرت کرونا می‌گیرم؟
داداش کرونا رو نمی‌دونم ولی قطعاً بیرون‌روی می‌گیری. دم رفتنی یه بشکه عرق نعنا هم بخر که روزای سختی در پیش داری. فقط عزیزم این چیزا رو بیرون از نمایشگاه هم می‌فروشن ها! اصلاً لازم نیست سال به سال منتظر نمایشگاه کتاب بمونی که اینجوری مثل گوریل بخوری؛ سعی کن در طول سال و با آرامش ذخایر غذایی مملکت رو ببلعی.

-عزیز دیگه‌ای گفتن نمایشگاه امسال هم داره تموم میشه و من هنوز نتونستم نیمه‌ی گمشده‌مو پیدا کنم؛ اونم با این‌که از روز اول در محل برگزاری نمایشگاه مستقر بودم. اگه امسال هم نتونم خودم یکی رو پیدا کنم، باید با کسی که خونوادم میگن ازدواج کنم. چه کنم؟
حالا من نمی‌دونم این مخاطبمون خانوم هستن یا آقا، ولی به‌نظرم اگه تو این نمایشگاه درندشت نتونستی نیمه‌ی گمشده‌تو پیدا کنی، دیگه هیج‌جای جهان نمی‌تونی پیدا کنی. احتمالاً نیمه‌ات خیلی خوب گمشده، پیدا نمی‌شه، نگرد. آها! یه احتمال دیگه هم هست، اونم این‌که شاید نیمه‌ی گمشده‌ات امسال مجازی از نمایشگاه خرید کرده که ندیدیش. حالا تو اونی که خونوادت می‌گه رو هم یه امتحان بکن، شاید خودش نیمه‌ات باشه؛ حالا باز هرجور صلاحه.

-آخرین مخاطبمون هم گفته، آقای دکتر عنّابی، اگه بخواین ما می‌تونیم مشاوره‌هایی که تا الآن دادین رو به‌شکل کتاب منتشر کنیم و به نمایشگاه کتاب سال بعد برسونیم. غصّه‌ی فروشش رو هم نخورین، ما یه تیم تبلیغاتی قوی داریم که حتّی همین جفنگیات شما رو هم می‌تونه بفروشه. اصلاً تراوشات ذهنی اکثر سلبریتی‌ها رو ما منتشر می‌کنیم. خلاصه اگه موافق باشین، علاوه بر کمک به فرهنگ این مرز و بوم، هر دوتامون به یه نون و نوایی هم می‌رسیم.
برو عمو! من انتشاراتی‌های امثال شما رو خوب می‌شناسم. فاتحه‌ی حوزه‌ی نشر و کتاب رو خوندین. جواب من قطعاً منفی… یه پیامک دیگه هم الان از همون مخاطب اومد، اجازه بدین بخونم. اوه اوه، خدایی همچین مبلغی گیرم میاد؟… خب البته الآن که بیشتر فکر می‌کنم می‌بینم اگه این مشاوره‌های من بتونه زندگی مردم رو متحوّل کنه، چرا چاپ نشه؟ خدایی مشاوره‌های من از اشعار بهاره رهنما که پربارتره. داداش حلّه، برای قرارداد میام دفترتون.

خب مشاوره‌ی پیامکی این هفته هم تموم شد. من برم یه تکون اساسی به حوزه‌ی نشر مملکت بدم و بیام. تا مشاوره‌ی پیامکی هفته‌ی بعد، خدانگهدار.

ثبت ديدگاه