گوش شیطون کر
حالا برای ثریا

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ‌کس نبود. 

یک شنگول بود یک منگول. وقتی که شنگول و منگول پا به عرصه وجود گذاشتند و برای اولین بار بع‌بع کردند همه دنیا دهانش به اندازه غار علی‌صدر باز ماند و بعد از گفتن ساچ واو باز هم بسته نشد، شاید با خود بگویید بز‌بز قندی چکار کرده؟ چند تا بز مثل بقیه بزها زاییده است! اما این دوتا بز با آن شنگول و خواهر و برادرهاش فرق می‌کنند. قضیه از آن قرار است این دو بزغاله اولین حیوانات تراریخته در خاورمیانه محسوب می‌شوند که حاوی فاکتور ۹ انعقادی خون انسان هستند.

 

چند وقت بعد حبه انگور به دنیا اومد. 

حبه انگور بر خلاف دو تا خواهرش توانایی دیگری داشت. این ببعی کوچولو پروتئین PTA دارد که اگر زود به بیماران تزریق بشه از سکته قلبی و مغزی جلوگیری میشه. 

همه از این موضوع خوشحال بودند. 

یک روز که بزبز قندی می‌خواست بره خونه جاریش به شنگول و منگول و حبه انگور گفت: من می‌روم بیرون، هر کی در زد در رو باز نکنید. 

بچه‌ها بازی می‌کردند که در زدند. شنگول رفت دم در گفت: کیه کیه در می‌زنه؟! 

صدا اومد: منم منم مادرتون! آقا بهادر میوه فروش دستش رو چاقو بریده خونش بند نمیاد شنگول و منگول بیاید بریم کمکش. 

شنگول گفت: داداش ما آیفون تصویری داریم! خدا روزیت رو جای دیگه بده. 

آقا گرگه رفت و ماسک بزبز قندی رو زد و دوباره برگشت، این‌بار گفت: حبه انگور بیا که بابا بزرگ دوستت حنا سکته مغزی کرد به پروتئین PTA تو نیاز داریم. 

حبه انگور: اگر تو مادر مایی کلید داری بیا خودت در باز کن! 

آقا گرگه که دید این بزها از اون بزهای چغر بدبدنن رفت پیش آقا روباهه گفت: روبی جون دست به دمت؛ یه راهی یه چاهی یه آفتابه لگنی چیزی جلوی پام قرار بده. 

روباه گفت: به یک شرطی که فیفتی فیفتی. 

اون سه تا بز برای تو، انحصار درمان ناباروری، ژن‌درمانی و هوش مصنوعی و بانک بند خون و هر چی که موند برای من! 

آقا گرگه قبول کرد و با یک نقشه توپ رفتند و شنگول و منگول و حبه انگور و بقیه چیزها رو گرفتند. 

بزبز قندی که به خونه برگشت و بزها را ندید فهمید کار آقا گرگه است، رفت بچه‌هاش رو نجات داد و اسناد و مدرک رو برگردوند.

 از اون روز به بعد از ۱۶۴ کشور جهان برای ناباروری و درمان‌های دیگه به پژوهشگاه رویان می‌آیند. 

قصه ما به سر رسید آقا گرگه به پروتئین PTA نرسید.

ثبت ديدگاه