هنـرِ برحق بودنِ همیشه (۱۲)
بیاعتبار کردنِ گذشته و آینده و سود احتمالی!
۱۰:۰۲ ب٫ظ ۰۱-۱۲-۱۴۰۳
برداشتی آزاد و نقیضهوار بر کتاب
«هنر همیشه برحق بودن آرتور شوپنهاور»
متن:
سی. بیاعتبار کردنِ گذشته، با ارائۀ حجم به اطلاعات.
گاهی در بحث، طرفِ مقابلِ شما از گذشتۀ خودش میگوید و کارهایی که انجام داده. شما باید گذشتۀ وی را دست بگیرید و بیشتر و بیشتر هم باز بزرگترش کنید و ضریب دهید، جوری که طرف فکر کند شما کاملاً حرفش را باور کردهاید؛ یعنی خودتان هم برگی ازتان نمانده! اما در آخرش وقتی که رفت بالای بالا، مثل چی بکوبیدش زمین.
مثال یک، مناسب ورزشکاران و خالیبند بگیران عزیز: اولی خصم شماست و دومی خودِ شما.
اولی: من سال ۸۰ دان سوم تکواندو گرفتم.
دومی: سخت بودا… استادا سختگیر، داورا، فدراسیون… اصلاً علم فیزیولوژی خیلی حرفهای نبود، همهچی با فیزیک و زور بود و البته غیرعلمی.
اولی: بله. واقعاً همینه…
دیدید دیگر… حالا که طرف کلی باد شد و هوا رفت و اوج گرفت، حالا جوری میترکانیدش که پزشکی قانونی هم نتواند مسئولیت جمعآوری طرف را برعهده بگیرد!
ادامۀ مثال:
دومی: اما خب بالاخره هیچ استانداردی وجود نداشت. مردم، الکیپلکی هم که شده، با کلی غلطغلوط مدرک ورزشی میگرفتن. یعنی دان یک الآن، شیشتای دان پنج اون موقعس.
*
سی و یک. آیندۀ نیامده، گرانتر محاسبه میشود.
وقتی در بحث، قرار فروشِ آینده شد، شما باید با حساب و کتاب دقیق، قیمت آینده را با سودش بدهید. مخصوصاً که اینجا الآن قیمتها با الآن قیمتها یکسان نیست!
البته باید پیروزی مردانگی بر نامردی و شادی روح خیلی از جهانپهلوانان، این نکته را متذکر شوم: هدف فقط ماشینحساب درآوردن و دودوتاچهارتا نیست! هدف این این است که طرف یک عدد چرتوپرت و روی هوا نگوید.
مثال مناسب برای سرمایهگذاری(حتی شما دوست عزیز) اولی طرفِ مقابلتان است و دومی شما.
اولی: با این استارتاپ ما، در آینده شما فلان میشید.
دومی: خب این آینده، دو ماه بعده، چهار ماه بعده یا شیش ماه بعد؟!
دومی: چند ماه آینده دیگه…
اولی: برای من دو ماه با چهار ماه فرق داره.
(باید عدد و رقمی بحث کنید.)
اولی (ادامه): هر ماه برای بنده سه درصد فرق میکنه. دو ماه میشه شیش درصد، ولی شیش ماهش میکنه هیجده درصد.
*
سی و دو. پذیرش قطعی آینده، در صورت آمار دقیق از سود احتمالی.
اگر در بحثی، طرفِ مقابلِ شما از آیندۀ قطعی گفت، با طولانیتر کردنِ آیندهای که طرف قولش را داده، یکی دو تا از مقدمات را تأیید میگیرید تا تأیید نهایی نتیجۀ نهایی را از وی بسلفید.
مثال یک، مناسب برای نتورک و هرچه که هست: اولی خصم شماست و دومی هم شما.
اولی: شیش ماه دیگه فلان و بیسار میشه.
دومی: اگه برآورد احتماًلی شما روی شیش ماهه، هشت ماهش کنیم قطعی بشه؟
اولی: بله.
دومی: پس قطعاً هشت ماه دیگه، فلان و بیسارش قطعیه دیگه.
اولی: بله. هشت ماه دیگه روی شاخشه.
دومی: پس اگه هشت ماه قطعیه؛ من الآن توی قراداد، برای هشت ماه آینده، بووووق میلیون میخوام.
حالا اینجا، چون طرف دو تا تأیید قطعی روی زمان به شما داده، جمعبندی نهاییاش هم برای حفظ اعتبار مثبت خواهد بود.
مثال دو، مناسب برای عاشقان دلخسته که درس و دانشگاه، مانع رسیدن به عشقشان (در صورت صلاحدید خانواده) است:
عاشق: slm. Chtri؟
معشوق: slm. U؟
عاشق: a Asheq U.
معشوق: mse Adam bhrf.
عاشق: من کیام؟ من عاشق دلخسته که درس و دانشگاه، مانع رسیدن به عشقم (در صورت صلاحدید خانواده) شده.
معشوق: خب… چیکار کنم؟
عاشق: چرا با من ازدواج نمیکنی؟
معشوق: ریاضی یک رو هنوز نتونستهم پاس کنم.
عاشق: اگه ریاضی یک رو پاس کنی، با من ازدواج میکنی؟
معشوق: بله.
عاشق: تا ترم چند؟
معشوق: ترم هیژده!
عاشق: خب اگه احتماًلاً تا ترم هیژده شدنیه، بکنیم ترم بیست و دو که قطعی بشه.
معشوق: باشه.
عاشق: من برم که ترم بیست و دوم بیام. فیلن بای.
معشوق: بای.
(قطعاً ادامه دارد…)
ثبت ديدگاه