بعداز ادغام بانک آینده در بانک ملی، بسیاری از هم‌وطنان در ضمن تماس با سامانه‌ی ساهده‌بدوخ (سامانه‌ی ادغام همه‌چیز در همه‌چیز بدون درد و خارش) درخواست‌های خود را برای پیشگیری و پی‌گیری امور ادغامی خود اعلام نمودند که چندتایی را می‌شنویم:

یک. سلام، مهتا هستم یه دانشجو. این ترم خیلی واحد برداشتم تا فارغ‌التحصیل بشم، دارم فارغ‌الدنیا می‌شم از بس زیاده. ۲۴ واحد همه‌ش هم تخصصی و آزمایشگاه. لطفاً واحدهای منم با یه بانکی چیزی پیوند بزنید… معذرت می‌خوام، ادغام بزنید…. بازم معذرت، ادغام کنید. این‌جوری شاید پاس بشم.

دو. سلام، مش‌عباد هستم از گاوداری عمو خلیل که با شیر صدرصد خالص در خدمت همشهریان محترم می‌باشد. خواستم بفرمام که شما عرض کنید برای تشریف آوردن گاوهامون به اون‌جایی که آمپول آروم می‌زنن. والا این گالباقالیِ عمو نمی‌آد. بگید بهش که عموش شمایی، حتماً که بعد از ملی شدنِ صنعت آینده دیگه آروم آمپول می‌زنید. دکتر چه مهربونه… درد من‌ و می‌دونه… با تشکر. مش‌عباد از گاوداری عمو خلیل.

سه. سلام و عرض ادب. سعید احمدی هستم از وزارت آ‌‌.پ. آخ… ببخشید… امتحان می‌کنیم… الو، الو… سین الف هستم از وزارت آموزش و پرورش. لطفاً بعداز از اقدام شایسته و بایسته و پایسته‌ی شما در جهت رشد و توسعه و ادغام و تعالیِ بانک آینده در ملی، از شما مقام مسئول تقاضامندیم که پرداخت چندین ماه حق‌التدریس و پاداش بازنشستگی این مقام مسئول را هم با ادغام به هرجایی به گردن بانک ملی بیندازید. با تشکر. سعید احمدی… اِهِم… الو… سین الف از آ‌موزش و پرورش.

چهار. سام علیک. ساسان زاپاتاپَز هستم از همین حوالی. آقا ما تا دیروز فیلم خوردنِ هر برگر عمله‌خفه‌کنمون که بمبی بود در ارتفاع سی و دو سانت، حدود دو اِم ویو می‌گرفت. حالا شده دویست کا. لطفاً اینم با سرمایه‌ی بانک ملی ادغام کنید تا بریم توی اکسپلور. ممنون.

پنج. سلام، بنده یه مادری هستم از مادران این سرزمین. واقعاً تبریک می‌گم که شماها تونستید چنین کاری کنید. من که والا با دو تا سه تا بچه نمی‌تونم. بچه‌هام دور از جون شما، یه روز نباشم، قدِ کپک آشپزخونه از قدشون بلندتر می‌شه. واقعاً برای خودم و شما خوشحالم و شما رو به‌عنوان یه الگو برای خودم تعریف می‌کنم تا چراغ راه بشید. آقا، هرچی آشغاله، می‌کنن زیر فرش و مبل. شما که تونستید بدون هیچ رد و نشونی همچین کاری کنید، منم می‌تونم پس از پس این بچه‌هام بربیام. ممنون.