اگر تنگه ابوقریب را "کیومرث پوراحمد" میساخت
همنشینی با پنگوئنها در دل کویر
۰:۰۸ ق٫ظ ۲۱-۱۱-۱۳۹۶
راه راه: اسم فیلم میشد تنگه ابوغریب. البته بعد از نمایش اول در جشنواره و با اصرار دوستان و آشنایان کارگردان قبول میکرد که این تنگه ابوقریب است و در ایران است و با آن ابوغریب در عراق فرق دارد و برای نمایش عمومی اسم فیلم را اصلاح میکرد.
اما خود فیلم. عزیز و مجید و حسن و علی و… اعضای یک دسته هستند که در آستانه مرخصی بخاطر حمله ناگهانی عراق مجبور میشوند به تنگه ابوقریب بروند و دفاع کنند.
دفاع پیروز میشود و عراقیها تار و مار میشوند. حسن که یکی از اعضای شر و شور دسته است عراقیها را دنبال میکند و همینطور در خاک عراق پیش میرود تا آنها را بگیرد. او وقتی به خودش میآید که کاملا تک و تنها و جدا از دوستانش در وسط یک بیابان قرار دارد.
حسن بی هدف و سرگردان شروع میکند به راه رفتن در بیابان. همینطور روزها و شبها راه میرود. حسن که دیگر کلی موها و ریشهایش بلند شده و لباسهایش پاره شده آنقدر راه میرود که دیگر بیابان تمام میشود، به جنگل میرسد بعد برف می آید، یخبندان میشود. حسن در این مدت از میوههای درختهای وحشی میخورد، در کنار پنگوئنها میخوابد و از مارها به عنوان کمربند استفاده میکند.
حسن همینطور که دارد راه میرود یکدفعه پایش لیز میخورد و میافتد درون دره و از هوش میرود. وقتی به هوش میآید میبیند که در یک قبیله است و یک دختر دارد تیمارش میکند. کم کم حالش خوب میشود و عاشق دختر میشود. اما همینکه میخواهد خیلی عاشقش بشود دختر به او میگوید که قبیله او باید کوچ کنند چون رییس قبیله چک برگشتی دارد و شرخر دنبالشان است و او هم سند قبیله را گذاشته بوده گرو. حسن مجبور میشود از قبیله جدا شود و دوباره راه برود.
خلاصه حسن همینطور راه میرود. کمکم در اثر تنهایی و خلوت گزینی و انس با طبیعت و شکست عشقی و البته نخوردن فست فود و نوشابه، حالتهای عرفانی در حسن ایجاد میشود. او ۲۰ دقیقه دیگر هم همچنان راه میرود و در راه دور خودش میچرخد و شعر میخواند و با دهنش صداهای عرفانی در میآورد.
حسن آنقدر راه میرود که دوباره میرسد به بیابان و یکدفعه به خودش میآید و میبیند که درست وسط همان معرکه تنگه ابوقریب است.
فیلم تمام میشود. ما میفهمیم که آدم وقتی پیروز شد دیگر نباید گیر بدهد. همچنین میفهمیم که زمین گرد است و اگر از یک نقطه شروع به حرکت کنیم و خیلی راه برویم دوباره برمیگردیم همانجا. حالا اینکه زمان هم گرد است و اگر خیلی راه برویم برمیگردیم به همان زمان یا نه دیگر معلوم نیست! ضمنا طبیعت هم خوب است.
ثبت ديدگاه