آمدن فتحعلی شاه به الان / قسمت چهارم
باز هم پای یک زن در میان بود!
۱:۴۴ ب٫ظ ۱۱-۰۳-۱۳۹۶
راه راه: خیلی کنجکاو شدم تا بدانم انگیزه فتحعلی شاه برای عمر طولانی چه بوده برای همین ازش پرسیدم و گفت که:
– منجمان و رمالان دربار، ما را مژده داده بودند که در آتیه و در بلاد دور دختری به دنیا خواهد آمد، زیبا رو و مه سیما که ما را بر آن داشت که اگر عجل مهلت دهد او را به حرم سرای همایونیمان بیاوریم و افتخار کنیزیمان را به او عنایت کنیم!
+ به به چه انگیزهی میمون و مبارکی، حالا کی هست این دختر خوشبخت، اسمش رو میدونی؟
– او… مگر میشود نام لیلی آرزوهایمان را از خاطر ببریم؟ نام او آنجلینا جولی است!
+ جان، آنجلینا جولی؟!
– آری آنجلینا جولی نکند او را میشناسی؟
+ آره میشناسمش ولی یه چند سالی دیر اومدی
فتحعلی شاه نشست و در حالی که آرنجش را بر زانویش گذاشته بود و با دست پیشانیاش را گرفته بود گفت:
– یعنی مرده؟
+ نه نمرده ولی ازدواج کرده، اونم سه بار
– سه بار؟ چه معنی دارد یک ضعیفه سه بار ازدواج کند، زن که با لباس سفید به خانه شوهر رفت با کفن باید خارج شود!
+ این حرفا خیلی وقته قدیمی شده، مخصوصا اون ور آب. حالا هم زیاد به خودت سخت نگیر، فدای سرت، البته دوبار و نصفی ازدواج کرده چون بار سومی تو همون دوران نامزدی و با وجود اشتیاقی که بچههاشون برای دیدن عروسی ننه بابا شون داشتن کات شد!
– بچههایشان؟! مگر بچه دار شدهاند؟
+ آره اون ور آب رسمه اول بچه دار میشن تا بچههاشونم تو مراسم عروسی باشن و تو پذیرایی از مهمونا کمک کنن!
– چه رسمهای عجیبی، خوب شد در عهد ما همچین رسم و رسوماتی نبود وگرنه مخارج تهیه لباس جشن ازدواج ما برای دویست و شصت فرزندمان خزانه را خالی میکرد!
+ چقدر هم که تو به فکر خزانه بودی…
– باز هم که به ما متلک انداختی، جای این یاوه گوییها برو و این بانو را به همراه آخرین همسرش به اینجا بیاور تا نکاحشان را فسخ کنیم و او را به عقد خود در بیاوریم.
میخواستم در مقابل این زیاده خواهی و رفتارهای لوسش واکنش نشان بدهم اما ته دلم بهش حق دادم. بالاخره هر چه نباشد این بابا پادشاه ایران بوده و یک عمر اینجوری پر توقع بارش آورده اند، پس نمیشود یک باره عوضش کرد. اما آخر آوردن آنجلینا جولی از مبارزه با رکود داخل مملکت هم سخت تر بود!
یکهو یک فکری به سرم زد، رفتم سراغ لپتاپ و شروع به دانلود فیلم آقا و خانوم اسمیت کردم.
+ فتحعلی شاه بیا اینجا بشین تا دختر آرزو هات رو بهت نشون بدم
– فتحعلی شاه با شتاب خودش رو به من و لپتاپ رساند و پرسید
– کجاست به ما نشانش بده
+ عجله نکن باید صبر کنی تا این نوار سبز پر شه
و این چنین شد که من و فتحعلی شاه منتظر ماندیم و منتظر ماندیم و همچنان منتظر ماندیم تا بالاخره بعد قریب به دو ساعت به لطف آن نهنگه که توی خلیج همیشه فارس خودش را به کابل اینترنت نزد، فیلم آقا و خانوم اسمیت دانلود شد. فیلم را پلی کردم و گفتم:
+ خوب دقت کن تا آنجلینا رو بهت نشون بدم
فتحعلی با شوق و شعف منتظر بود که بالاخره انتظار به سر رسید و آنجلینا جولی توی کادر ظاهر شد که یکهو اتفاقی که نباید میافتاد، افتاد. همان اوایل فیلم بود که برد پیت و آنجلینا جولی با هم دست دادند و فتحعلی شاه غیرتی شد و خودش را پرت کرد روی لپتاپ منِ بخت برگشته و به خیال خودش برد پیت را زیر مشت و لگد گرفت. مثل برق از جایم پریدم و به هر زحمتی بود لپتاپ را از چنگش در آوردم.
+ چکار میکنی روانی؟
– چرا مانعمان شدی مردک، بگذار مادرش را به عزایش بنشانم
+ بابا اون اونجا هنوز نامزدش بود به تو چه اصلا؟
– پس این مردک نامزدش است؟ ولی اگرراستش را بخواهی این دختر چشم سفید را نپسندیدیم اصلا
+ واقعا ؟
– آری دختره بیحیا… آن چه رخت و لباسی بود که بر تن کرده بود، ما چیزی را در تمام همسران مان داریم که در این اجنبی چش دریده ندیدیمش.
+ منظورت سیبیل که نیست؟
چهرهی بر افروختهای به خودش گرفت و گفت :
– نخیر، حیا
+ آره خب اون ور آب همون اول کار تو بیمارستان حیا و با آپاندیس بر میدارن و میندازنش دور.
– بیمارستان و آپاندیس چه هستند؟
با این سوالی که پرسید و بلایی که سر لپتاپم آورد به فکر این افتادم که یک کلاس کامل آشنایی با تکنولوژی و چیزهای ناشناخته دور و برش برایش بگذارم تا مشکلات حاد تری پیش نیاورد.
ادامه دارد…
برای خواندن قسمت های قبل بر روی لینک زیر کلیک کنید.
آمدن فتحعلی شاه به الان
خیلی جالبه…
آفریت آقای جوادی. این قسمتشم مثل قسمتای بعدی خوب بود. من به شدت منتظر قسمتای اوج داستانم