شعر طنز

دودکش!

دکتر اشاره‌ای به ضررهای دود کرد
عمری به دکتراش پریدی چه فایده

رد شد شبی نگار قدیمی ولی فضا
چون مه گرفته بود ندیدی چه فایده

درد و دل یک سوخته دل

انقدر سیمش نزنید

همشیره‌ی کریم‌آقا تا بچه‌اش هوس آب تنی می‌کند شلنگ آب را باز می‌کند و آن ورپریده را ول می‌کند در حلق ما که هی وول بخورد و با خود فکر نمی‌کند بچه جایی که پس‌فردا قرار است شام و ناهار مهمانانش را در آن بپزند چه کارها که نمی‌کند!

شعر طنز

تلگرامی شده ها

هرکه می‌چرخد در اینستاگرام و فیس بوک
شک نکن او نیز تا بهمن تلگرامی شده

حذف روحی و فیزیکی و اکانتی با هم‌اند
دیگر عزرائیل هم رسما تلگرامی شده

سقف ما کف اونا بود

حمام کار کشته

کاشف به عمل آمد آقای قائمی هفت پدر جدشان بنّا بوده. نسل اندر نسل. تا می‌رسد به آقای قائمی و او (به نظر من به خاطر ضعف قوای جسمی و بینایی) کارمند می‌شود. اما عادت بچگی را که نمی‌شود ترک کرد. مرحوم پدربزرگشان هروقت از سر کار برمی‌گشته‌ نوه‌اش را هم با خودش می‌برده‌ حمام.

شعر طنز

دیر دور دار!

باجناقا از من احساسات خود را دور دار
پیش من کمتر بزن با حالتی معذور زار

همسرت زیرآبمان را با طلاهایش چو زد
همسرم بر گردنم انداخت چون مزدور دار