بشر: با فتحه ی ابتدایی. جمعی محدود که انسان تلقی شده و باقی افراد خارج از آن و فاقد انسانیت اند. غالبا رنگ سفید تا برنزه همراه رنگ چشم در طیف های آبی و سبز دارند.
راوی در شرح احوالات اعیان و اعوام چنین اطاله ی کلام می کند که: مردمان را جامه دران دیدند که سر در جیبشان فرو می کنند و گروهی به بیابان سلوک سر می نهند و باقی ذخیره گویان به کسب خویش بازمی گردند.
بابایم بعد این قضیه چند وقتی خانه نبود و مادرم می گفت که بابا رفته است شربت خنک بخورد. هر چه پرسیدم چرا خب شربت خنک را نمی آورد تا با هم بخوریم، مادرم چیزی نگفت. عجب بابای تک خوری داریم ما!!!
گفته اند که اسکندر پیش از ورود به تخت جمشید به عده ی زیادی از مردم این منطقه که با اتوهای زغالی کار می کردند فرمان داده بود که اتوهای خود را در شامگاه- آنگاه که ماه در پس ابری پنهان شود- روشن کنند!