داستان سریال درمورد خداداد، نظافتچی یک شرکت است که میخواهد برای تهیهی جهیزیهی دخترش از شرکت وام بگیرد. با اینکه نامهی درخواست وام او توسّط رئیس امضا میشود، اما تعطیلات نوروزی شرکت زودتر از موعد آغاز میشود و خداداد نمیتواند بهموقع وامش را بگیرد؛ و تمام سریال میشود داستان تقلّای خداداد برای جور کردن پول جهیزیه
یک مدیر نجومیبگیر: خدایی؟ روزی ۵۰ میلیون تومن؟ خب اگه از اولش میدونستیم اینجوریه که میرفتیم تو حوزهی فوتبال به این مملکت خدمت میکردیم؛ نه که بیایم تو سیاست خدمت کنیم. قبول نیست، ما رو گولمون زدن.
تو اول باید یه مؤسّسهی کنکور تأسیس میکردی، بعد بهجای اینکه مجبور باشی دزدکی نگران آیندهی فرزندان این مرز و بوم باشی، میتونستی کاملاً قانونی هر ماه این سؤالات رو بهعنوان آزمون آزمایشی بدی دست بچههای مردم، تازه خیلی بیشتر از این چندرغازی که الآن کاسب شدی، به جیب میزدی.
شما اول باید بگردی ببینی کی قضیه رو لو داده و ازش شکایت کنی؛ بعد شایعه رو تکذیب کنی و اصل ماجرا رو اونجوری که خودت میخوای تعریف کنی. دقت کن که اصل داستان رو نباید تکذیب کنی ها، فقط جزئیاتش رو تکذیب کن