گاو من! نمیخواهم به تو استرس بدهم که شیرت خشک شود. اما اجازه بده تا حقایقی را به تو بگویم. صبحی برای خرید نهادههای سرکار به مغازه غضنفر رفتم. میگفت همین دیشب دوستان خرت، گونیها را در مغازه برده بودند ولی امروز غیب شدهاند.
به پیوست چند سگهار ارسال گردید تا در مکانهای حادثه خیز و بالقوه خودکشی بسته و هر مدت یکبار به آنها خون مرغ داده شود تا از خوی درندگیاشان کم نگردد.