همه چیزهای خوب واسه قدیم قدیمها بود. همه احترام سرشان میشد. وقتی یک نفر از تیلیویزیون یا رادیو اسم US را میشنید، اگر پایش دراز بود، پایش را جمع میکرد و دو زانو مینشست مثل اوشین که در مقابل یاشیرو مینشست.
در چنین روزهایی که اعضای کلروپلاست هم عمل خطیر فتوسنتز را رها میکنند و یک جارو و سطل دست میگیرند و به خانه تکانی مشغول میشوند، جنگ دوم تریاک در سال 1856 رخ داد.
انتشار این خبر عکسالعملهایی در پی داشت که تعدادی از آنها به شرح زیر است:
بادمجون فروش سر کوچه پمپئو اینا: بادمجونهای ما که گندید ولی کمکم داره بوی گند بادمجونهای سرکوچه نتانیاهو اینا هم میاد.
هیئت ایرانی وارد شهر ژنو میشود. قبل از آنها هیئت آمریکایی ویلچر به دست منتظر ورود آنهاست.
عراقچی (رو به ظریف): بهبه عجب ویلچری، عجب رنگی، عجب سرعت قشنگی!!
ظریف (نگاه عاقل اندر سفیهی به عراقچی میاندازد): نه نه من این رنگ را دوست ندارم، بگو با قرمز تند تغییر دهند.
دهه ۱۹۹۰ دنیا دو گنده لات به نامهای آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی داشت. بر اساس اصل پنج قانون گنده لاتی، دنیا یک گنده لات میخواهد، من یا حتما خود خود من. و آمریکا اصل پنجم این قانون را سر لوحه کار خود قرار داده بود. از آنطرف ماجرا، کمونیستهای شوروی بر این باور بودند که هر اتفاقی در دنیا بیفتد آمریکاییها حتما دستی، آستینی یا لنگ کفشی چیزی در آن دارند، که البته کم بیراه هم نمیگفتند.