احترام هم احترام‌های قدیم
حتی یک چِخه!

امروز اخبار گفت که ارتش، یک هواپیمای خارجکی را شناسایی کرده و به آن اخطار داده است. بابایم خیلی ناراحت شد و به من که در دلم خدا خدا می‌کرده‌ام زودتر اخبار تمام شود تا شبکه پویا را بگیرم، گفت: همه چیز‌های خوب واسه قدیم قدیم‌ها بود. همه احترام سرشان می‌شد. وقتی یک نفر از تیلیویزیون یا رادیو اسم US را می‌شنید، اگر پایش دراز بود، پایش را جمع می‌کرد و دو زانو می‌نشست مثل اوشین که در مقابل یاشیرو می‌نشست.
هر چه بابایم می‌گفت من بیشتر حالیم نمی‌شد. بابایم باز گفت: کسی بی‌ادبی نمی‌کرد که قبل از آمریکایی‌‌ها از دری، سوراخی چیزی رد شود. حتی من با این هیکل. بی‌ادبی نشده باشد بین حرف بابایم؛ ولی هر وقت بابایم این ژست را می‌گیرد یاد میله پرچم مدرسه‌مان می‌افتم. بابایم بعد از آن ژست معروفش گفت: یک روز که در اتوبوس نشسته بودم، از دور دیدم که یک آمریکایی در ایستگاه اتوبوس ایستاده بود، بلند شدم و جایم را به او دادم و او با واق واق گفتن از من تنکیو سو ماچ کرد.
البته بودند کسانی که ادب سرشان نمی‌شد مثل همین فری پسر زری خانم اینا. یک روز که داشت از بغل دکه مش اسمال آقا رد می‌شد، یک داگ نایس آمریکایی از کنارش رد شد. فری در چشمان بور او نگاه کرد و گفت: چخه برو از اینجا حیوان نجس!! و دست‌شان درد نکند فری را بردند و احترامی که قرار بود زری خانم و آقا صفدر یادش بدهند به او یاد دادند.
بابایم یک نفس کشید و دوباره گفت: الکی شلوغش می‌کنند، آمریکایی‌ها فقط برای کنجکاوی کمی سر هواپیمای خود را کج کردند و به سمت ایران آمدند. برای یادگرفتن تا چین هم باید رفت. بعد اینجا در آسمان، به طرف اخطار می‌دهند، این است رسم میهمان‌نوازی آخر. 
این‌بار از بین حرف‌های بابایم فقط کنجکاویش را فهمیدم و یادم آمد یکبار صندوقچه بابایم را کنجکاوی کردم و جای آن کنجکاوی تا الان درد 
می‌کند.
بابایم گفت: من بعد از هزار سال که مُردم، آن دنیا چطور توی صورت جورج واشنگتن نگاه کنم؟ 
بابایم با گفتن این حرف‌ها تیلیویزیون را خاموش کرد و من هم نتوانستم پویا ببینم.

ثبت ديدگاه




عنوان