- خب باشه؛ ولی اون من نبودم، داداش دوقلوم بود.
+ عه؟ واقعا چقدر شبیه هستین! مثل یک سیبی که وسطش با جلیقه نجات رد شده باشند! حالا کجا میتونیم اون قُلتون رو پیدا کنیم؟
- اون قُلم... چه گیری دادی! اون قُلم میخواست به دنیا بیاد، پیشمون شد.
کورش کبیر: ای مالک! از دولت بریتانیای کبیر درخواست دارم، اشیای متعلق به ایران را به علی کریمی دهند، قول میدهد از آنها مثل تخم چشم خویش مراقبت کند، و روزانه سه بار به آنها آب دهد؛ پول برق و آبش هم با خودش.
خلاصه جنگ جهانی دوم آغاز شد! کشورهای دنیا با خواندن «من من، تو تو، کشیدم، کی رو؟» شروع کردند به یارکشی که کی توی تیمشان باشد؛ اما رضا پهلوی اعلام کرد: «پدرسوختهها! روی ما حساب نکنید، ما نیستیم.»
با ملی شدن صنعت نفت در ایران، انگلیس که دید از نفت دور شده است و دیگر یک قطره هم از این ماده سیاه بد بو کف دستش نمیاندازند، مکدر شد و در پی چاره جویی برای بر هم زدن کاسه و کوزه صنعت ملی نفت درآمد.
ملکه جوان که یک آگوستی تمامیتخواه بود، اعتقاد داشت «نفتی که واسم من نجوشد باید چاهش پلمپ شود.»