به رسم عادت ملوکانه، دست به زیر کمر برده شکم ملوکانه را دادیم جلو. گلویی صاف کردیم و امر کردیم تختی بیاورند جهت جلوس. خنده شاه به سر حد کمال رسید. دستمان را طبق عادت بردیم به کلاه قجری که نرمی کلاه و توپک متصله برق از کله ملوکانه پراند.
الان که این نامه را برای تو مینویسم اوضاع قاراشمیش است و رملها و اسطرلابها هم حسابی قاطی کردهاند. سلیطه میگفت: «یک یحیی نامی هم توی طالعت هست که حرف اول بعدیاش سین دارد.»