گمان اول؛ شاعر مریض است (یا همان مرض دارد!) که برای خود آرزوی مریضی میکند و باید به تراپیست مراجعه کند.
گمان دوم بر این است که شاعر دچار مرض عشق شده که با توجه به ادامه شعر گمان دوم قوت پیدا میکند.
پناهگاهها هرچند که کم است و شلوغ ولی سطل زباله با ویوی ابدی به وفور بر سر هر خیابان پیدا میشود، پس لحظات عمر خود را غنیمت بشمارید و به تفریح و گشت و گذار بروید.
_نتانیاهو: ما اون شب برق رو قطع کردیم چون آسمان کاملا نورانی بود و این در ذخیره برق در فصل گرما بسیار کمک کرد؛ حتی عروسیهایی که در در اون شب برگزار شدن آتشبازی بزرگی رو تجربه کردند و جشنشون خیلی به یادماندنی شد. درست نمیگم؟