بخشی از دفتر خاطرات محرمانه محمدرضا پهلوی
۶:۵۶ ب٫ظ
۱۷-۱۱-۱۴۰۰
ژنرال هایزر هم از ایران رفت. هنگ کردیم، مگر هایزر همان روزهای اول ورود خمینی به کشور از مملکت ما فرار نکرده بود؟ نمیدانیم والا، زمام امور از دستمان در رفته.
بخشی از دفتر خاطرات محرمانه محمدرضا پهلوی
۱:۲۰ ب٫ظ
۱۶-۱۱-۱۴۰۰
توی مملکت ما اصلا کسی جز ما حق ندارد توی دهن کسی بزند. این چه وضعی است بختیار درست کرده؟
بخشی از دفتر خاطرات محرمانه محمدرضا پهلوی
۱:۱۵ ب٫ظ
۱۴-۱۱-۱۴۰۰
میخواهیم برگردیم مملکت خودمان، اما فرح نمیگذارد. میگوید هنوز خستهایم، کلی پاساژ و تفریح مانده و حالا حالاها اینجا کار داریم
بخشی از دفتر خاطرات محرمانه محمدرضا پهلوی
۱۲:۵۱ ب٫ظ
۱۳-۱۱-۱۴۰۰
آن بختیار مردنی هم عرضه کشورداری ندارد. باید عَلَم رِ میگذاشتیم سر کار
بخشی از دفتر خاطرات محرمانه محمدرضا پهلوی
۱۱:۴۲ ق٫ظ
۱۲-۱۱-۱۴۰۰
ما آمده بودیم که انور سادات تخت خودش رِ تعارف بزند. یک کف دست مملکت باز چی هست که بخواهد دو پادشاه داشته باشد. این خارجیها احترام سرشان نمیشود کلا.