در واقع تمرکز و توجّه اصلی سریال روی یک خانواده بود و در پایان هم همین خانواده قهرمان میشد. اما کمکم پایتخت از این نسخهی خودش فاصله گرفت؛ کلکلها و گاهی دعوای شخصیتها با یکدیگر جدّیتر و پیچیدهتر شد.
ما در باشگاه طنز انقلاب هم همین تجربه را داشتیم؛ حمایت از جوانها، حتی وقتی هنوز کسی جدیشان نمیگرفت. بعضی از همینها حالا چهرههای شناختهشدهای در طنز هستند. در نشر «میخ» هم همین نگاه را داریم؛ گاهی باید برای دیده شدن یک استعداد، سپر شد و هزینه داد
آنچه این کتاب را خواندنیتر میکند، نه فقط سوژهها بلکه نگاهیست که عبدی به این سوژهها دارد: نگاهی شیطنتآمیز و دقیق که اگر به علت آن توجه کنیم گاهی تلخ هم هست.
سمیرا قرهداغی یک مددکار اجتماعی مهاجران افغانستانی در ایران تصمیم میگیرد به افغانستان سفر کرده، و از آنجایی که آشنایی کامل با آداب و رسوم و فرهنگ همسایه شرقی دارد توانسته است این سفرنامه را با چاشنی طنز، بسیار دلنشین و بدور از جانبداریهای قومیتی روی کاغذ بیاورد.