نگاهی پسا ساختارگرایانه به ماهیت وجودی فیلمهای جشنواره فجر
تاثیر همزمان رقص بر آرتروز و معنا
۹:۱۸ ب٫ظ ۱۱-۱۱-۱۳۹۵
راه راه: آنچه از امروز در این ستون میخوانید نگاهی است پسا ساختارگرایانه به ماهیت وجودی فیلمهای جشنواره فجر به عنوان جزیی از یک پروسه دیالکتیک در بستر اومانیسم معرفتی که اگر از منظر تنهایی انسان معاصر کاویده شوند میتوان یک خروجی سورئال مبتنی بر متابولیسم جهانهای موازی را از دل آن بیرون کشید. در اولین شماره همچین نگاهی داشتهایم به فیلمهای روز اول جشنواره در برج میلاد.
شناخت «خانه دیگری» در فرامتن آن امکان پذیر است. آنجا که سازندهاش پیش از شروع فیلم بابت مونو (mono) بودن صدای فیلم از مخاطبان عذرخواهی میکند. اگرچه فیلمساز خود را به آن راه (that road) میزند و این تکصدایی را اتفاقی جلوه میدهد، اما هیچ چیز اتفاقی نیست. فیلمساز در تلاش است غلبه تکصدایی را در جامعه نقد کند و این را از همان ابتدا فریاد میزند: «بینندگان صدای فیلم مونو است!» البته فیلمساز مایل است تا این پیام را در لفافه بیان کند تا تنها مخاطب تیزهوش از کشف ان لذت ببرد بنابراین آن را در میان رقصهای مکرر بازیگر جوانش میپیچد. چنان که ژان میشل جانسون، متفکر فرانسوی معتقد است «رقص زیاد دو نتیجه دارد، ارتروز مفاصل و پیچیدگی معنا». (j.m.johnson)
مخالفت شکوفه با آوازخوانی همسرش در مراسم عروسی آنها، ناتوانی پیرزن مصدوم از ایستادن کنار پنجره و گفتگو با همسایگان، تصمیم دختر بزرگ خانواده برای عدم ازدواج به دلیل پیدا نکردن فرد مناسب و… همگی نشان از از وجود فروبستگیهای اجتماعی در جامعه دارد که همه اینها با عنایت به مونو بودن صدای فیلم تاکیدی دو چندان پیدا میکنند. در این میان ادای دین فیلمساز به آثاری چون کما، ابد و یک روز، درباره الی و… نیز در جای خود قابل تقدیر است.
اما در «ایتالیا ایتالیا» ما با نوع دیگری از فروبستگی(closure) مواجه میشویم. کرد و آن را سندروم پول خارجی(foreign money syndrome) نام نهاد. باتیسباتیستوتا، متفکر آرژانتینیالصل اهل فیورنتینا (۱۷۸۶-۱۸۴۵ م) معتقد است که فروبستگی خود سه نوع دارد که نوع سوم آن عبارت است از فروبستگی ناشی از خوشی. باتیستوتا این نوع فروبستگی را اولین بار بعد از ۱۵ سال مطالعه بر روی افرادی که با سفارتخانههای خارجی در ارتباط بودند کشف توتا معتقد بود که که در این نوع فروبستگی انسانِ فروبسته از بس خوشی زده زیردلش یکدفعه از درون میپکد و طبیعتاً از آدم پکیده برمیآید که همه چیز را بندازد گردن بقیه.
قضیه «خانه» اما فرق میکند. سومین فیلم روز اول جشنواره سعی میکرد نگاه مخاطبانش را به مرگ تغییر دهد. فیلمساز با تلفیق فیزیک و اخلاق در تلاش بود تا ثابت کند بین بو گرفتن جسد انسان و اضمحلال اخلاقی اجتماع نسبتی مستقیم وجود دارد. اولین تلاشها در این زمینه مربوط میشود به اوایل قرن هفدهم میلادی که یک دانشمند دو رگه فرانسوی بنگلادشی جسد مادرش را ۱۸ سال درون فریزر نگه داشت تا بو نگیرد، و البته در این مدت سعی کرد هیچ کار زشتی انجام ندهد تا ثابت شود اگر بدن مرده انسان بو نگیرد، اخلاق نیز ضربه نخواهد خورد. البته تلاشهای این دانشمند بعد از ۱۸ سال که همسرش دنبال سبزی قرمه سبزی میگشت و فریزر را باز کرد با شکست مواجه شد. حال بعد از این همه مدت فیلمساز ما با نشان دادن جنایتها و رذالتهای اخلاقی که پیرامون یک جسد بو گرفته رخ میدهد در تلاش برای اثبات نظریه فوق است.
ثبت ديدگاه