در بیان افتتاح بیمارستان و مریدان مراد و الخ
نیاورده اند که…
۰:۰۷ ق٫ظ ۱۳-۰۹-۱۳۹۶
راه راه: روزی مریدان نزد مراد نبودند. در حیاط هم نبودند. روی پشت بام هم نبودند. کلاً نبودند. مراد بسی تعجب کرد. رفت و گشت و دید که جملهی مردم در میدان اصلی شهر گرد هم آمدهاند. مراد گفت: چه شده؟ گفتند: والی شهر میخواهد بیمارستان شبانهروزی را افتتاح کنند. مراد گفت: همانی که پارسال آنجا عمهی من جان را به جانآفرین تسلیم نمود؟ مرید گریبان درید. مراد ناله زد و والی را گفت: این بیمارستان سه سال است اینجا آدم میکشد، نیازی به افتتاح ندارد!
والی گفت: مرادا! اینجا را همان والی قبلی افتتاح کرده بود. اما نظر به تحقیقات کارشناسانه و علمی، چون من نمیتوانم بیمارستانی دیگر بسازم، در نتیجه با برنامهریزیهای شبانهروزی و استفاده از نیروهای متخصص و متعهد در جلسات اخیر شورا تصمیم گرفته شد که همینجا را دوباره افتتاح بنماییم که مردم عزیز با رفاه و آسایش بیشتری در این شهر زندگی کنند و مشکلات درمانی آنها هرچه بهتر و زودتر در بیمارستان شبانهروزی حل بشود. مراد گفت: منظورت از بیمارستان شبانهروزی مراددرّره همین حجرهی نیممتری حکیمخان است؟
والی گفت: پ ن پ، ساختمان شش طبقه میخواستی؟ مراد بر خود لعنت فرستاد که چرا به والی رأی داده بود و بدتر اینکه مریدان را هم روانهی ستاد والی کرده بود. پس سریع رفت و بنری سه در سه زد به این مضمون که «افتتاح بیمارستان شبانهروزی شش طبقهی مراددرّه».
مریدان جملگی آمدند و ابتدا شش بار گریبان دریدند و سپس پرسیدند: یا مراد، حکمت این سخن چیست؟ آیا دوباره سنتی مصرف کردهاید؟ مراد گفت: خیر، در بلاد خیلی خیلی دور، رسم است افتتاح میکنند، بعد اگر عمری بود میسازند. ما هم افتتاح میکنیم تا روی این والی را کم کنیم.
مریدان هوممممم گویان مراد را تشویق کردند. پس شد آنچه شد.
ثبت ديدگاه