معرفی کتاب
من از گردنم بدم میاد
۱۰:۲۹ ب٫ظ ۰۷-۰۳-۱۳۹۶
راه راه: نشر آموت این کتاب را با ترجمه کیهان بهمنی، در ۱۶۴ صفحه منتشر کرده است و عنوان “داستانهای طنز” بر روی جلد، خواننده را برای خواندن یک کتاب طنز از ادبیات خارجی دعوت می کند. اما در همان صفحات اول و با خواندن مقدمه متوجه می شویم که نه تنها این نوشته، طنز – به معنایی که در ایران مصطلح است – نیست، بلکه اصولاً این کتاب، داستان نیست و در گونه مقاله مطبوعاتی نگاشته شده است، چیزی که ما با نام “یادداشت” می شناسیمش.
کتاب “من از گردنم بدم میاد و افکار زنانه دیگر”، مجموعه بیست و یک یادداشت از نورا اِفرون(۱)، نویسنده آمریکایی است که درباره زندگی روزمره خود و دیگر زنان آمریکایی نگاشته و گرچه در آن اشاراتی طنزگونه به دشواری ها و روزمرگی های زنان و کلاً اسارت آدم های گرفتارشده در زندان مُد و مصرف دارد، اما قراری برای نقد ریشه ای وضع موجود یا نگاهی برای تغییر آن به وضعیت مطلوب تر و انسانی تر ندارد. خط سیر اصلی کتاب، پیر شدن نویسنده است و اینکه دیگر نمی تواند آنگونه که قبلاً خود را با مُد تطبیق داده و از پوشاک، خوراک و لوازم آرایش استفاده می کرد، باشد و باید از برخی صرف نظر کرده یا علی رغم میل باطنی اش، تسلیم مُدهای جدید یا نوع مصرفی که جامعه آمریکایی به وی تحمیل می کند، شود.
“من همیشه از این خالی ها می بندم. به خصوص به آن دسته از دوستانم که به من می گویند حالشان گرفته است چون زیر چشمشان پف کرده یا غیغب درآورده اند، یا صورتشان چین و چروک خورده یا دور کمرشان چربی آورده و یا آنهایی که نظرم را می پرسند که باید چشمشان را عمل کنند یا پوست صورتشان را بکشند یا بوتاکس تزریق کنند یا عمل لیپوساکشن کنند”(ص۱۱)
دقت کنیم که این تسلیم شدن یا کنایه های مستقیم و غیرمستقیم به روزمرگی یا مُدزدگی، در چارچوب اصلی “مصرف گرایی حداکثری زندگی غربی” است و در پایان نیز علاوه بر تایید و تقدیس همین سبک زندگی، خواننده را ترغیب می کند تا راههای “تسلیم دلخواه” را بیابد و با کمال میل به زندگی در این زندان، تن دهد!
نکته دیگری که برای این کتاب قابل ذکر است تبلیغ زیرپوستی سبک زندگی غربی و ناگزیر فرض کردن این سبک زندگی است. تا جایی که از یادداشت سوم و چهارم به بعد، نویسنده کتاب عملاً به مشاور مُد و مصرف تبدیل می شود و ضمن معرفی مارک های تجاری محصولات مصرفی – عموماً آرایشی و پوشاک – به بیان مزایا و معایب آنها می پردازد و پیشنهادهایی نیز برای مخاطب ارائه می دهد تا در شرایط مختلف، از کدام یک و چگونه استفاده کند یا کدام یک را جایگزین دیگری نماید. نگاهی به توضیحات و معانی کلمات در پانوشت های کتاب، مؤید این مطلب است. این تبلیغ و تقدیس سبک زندگی مصرف زده و دور از انسانیت غرب، تنها محدود به استفاده از لوازم آرایش و کیف و کفش و… نمی شود بلکه در همه حیطه های زندگی، مرور می شود.
“جین من را با مفهوم دوست مشترک هم آشنا کرد. دوست مشترک یعنی آدم با مردی دوست بشود که قبلاً دوست خودش با او دوست بوده است. جین با نویسنده ها و ویراستارها و روزنامه نگارهای خوش آتیه زیادی رفت و آمد داشت و معروف ترین انها در پایان دوستی یک روزه اش با جین یک کپی از کتابش را به او داده بود”(ص۲۹)
نمی دانم آنچه از مفهوم “دوست” مدنظر نویسنده بوده، با آنچه در ذهن من است مطابق است یا منظور دیگری در کار بوده است. به هرحال این رویه در کتاب دنبال شده و هرچه به صفحات پایانی آن نزدیکتر می شویم، صریح تر، مستقیم تر و زشت تر نمایان می شود.
مصداق آن که: عیب آن جمله بگفتی، هنرش نیز بگو؛ باید گفت، ترجمه کتاب بسیار سلیس، ساده و روان است و به شکل شگفت آوری یک یا دو اشتباه تایپی نیز بیشتر ندارد!
ثبت ديدگاه