شهین وارد خانه سایه می‌شود و می‌گوید
شهین: شنیدی خبر رو ……..
سایه: اره ، خدا لعنتشون کنه دوباره تو ایتالیا بمب گذاشتن !!
ش: ایتالیا که زلزله اومده خانم، نه خبر ورزشکاره ………
س: اون که کار خودشون بوده ، اره ورزشکاره که به خاطر پول بره کشور دیگه حقشه.
ش: حالت خوبه چی میگی !! ورزشکار پارالمپیک ……..
س: الکی الکی جنگ و دعوا راه می ندازن تا ورزشکار هامون پارالمپیکی بشن همش نقشه خودشونه!
ش: اه، ورزشکار پارالمپیک که ممنوع الخروج شده به خاطر قانون………
س: بله دیگه یه عده بیکار نشستن و تنها کاری که می کنن اینه یه کلید بزنن فکر نمی کنن با این کار هاشون یه جوون نتونه بره مسابقات!!
ش: یکم خفه می شی ! به خاطر قانون مهریه ممنوع الخروجه!
س: خب دیگه اینجا اینقدر مردسالار شده تا مهریه رو نبخشه اجازه خروج نمیدن! مثل دوستم که …….
ش: ای بابا! به خاطر مهریه زنش ممنوع الخروج شده.
س: پ نه پ حق زنشو نده بره المپیک معلوم نیست مدال بگیره یا نه !
ش: تو المپیک قبلی که مدال گرفته بود این دفعه شانس مدال داره.
س:…………………………..
ش: چی شد کجا میری ! یه ابزار تاسف بکن برای قضیه فوتسال که خودتو کشتی!
س: یکم تحقیق بد نیست. بهتر بیشتر کتاب بخونی .
ش: چه ربطی داشت !! فاز روشن فکری جواب نداد.
و شهین به افق خیره می ماند.