روایتی از دلاور مردی‌های قهرمانی که مرگ را به سخره گرفت

سیب از زمین افتاد

بازجو: ما خودمون تحقیقاتمون رو انجام دادیم. شما فقط بگو صاحب این دوتا عکس رو می‌شناسی یا نه؟
متهم: اگه موهاش نارنجیه اسمش آرشامه، اگه قدش بلنده کیوانه، اگ...
بازجو (حرفش را قطع می‌کند): پسر! بذار من عکسا رو از پاکت در بیارم بعد.

دوست دارید به چه کشوری سفر کنید؟

سفر نایث

خانم ما نمی‌دانیم چرا دایی از وقتی که از فرانسه برگشته می‌باشد همه‌اش اصرار دارد خارجکی حرف بزند و کلمه‌هایی بگوید که ما املایش را نمی‌دانیم. دایی می‌گفت: «وقتی در پاریس راه می‌روی، انگار داری در بهشت قدم می‌زنی»؛ اما بابا گفت: «آنجا کنار خیابان‌هایشان بلا نسبت شما بوی کار بی‌ادبی می‌آید.»

پهلوان غدیر

گوسفند!