برخی از آنها نسخههایی تجویز میکردند که توی قوطی هیچ عطاری پیدا نمیکردی و استفاده از دود عنبرنسا برای آنها حکم چای نبات مادربزرگان را داشت و برای هر چیزی تجویزش میکردند.
فکرش را بکن نشسته باشی توی دفترت و چای هورت بکشی یکهو رهبر مملکت را ببینی که بالای سرت ایستاده و با خندهای میگوید: «خسته نباشید.» آن وقت تو ندانی چای را سر بکشی یا تعارف بکنی یا بگذاری سرجایش و همانطور استکان به دست بمانی!
خانمها هم با دهانهای باز و نیمه باز، چفت در چفت به هم چسبیده بودند. جوری که آرنج یکی توی چشم آن یکی رفته بود تا ببینند هدیه چیست و از چه قرار است و در این بین چه چشمها که بر اثر برخورد آرنجها کور شد!
موجودی بیخیال و راحت که تنها غصه و دغدغهاش گره خوردن هندزفری و یا گیر کردن دگمهی دستهی پیاس فایوش است. تنها کاری هم که تواناییاش را دارد، سربهسر بچههای خواهر و فامیل گذاشتن است.