خاطره نگاری یک فعال مدنی حقوق زنان در بازدید از نمایشگاه خودرو تهران
صورتی نبودنش هم یک خشونت است
۱۰:۳۸ ب٫ظ ۰۸-۰۹-۱۳۹۶
راه راه: با شهین و پوران قرار داشتم. نمی دانستم کجا. فقط یک آدرس داشتم. زنگ زدم به آژانس که زود تر برسم. صدای خشن و گوش خراشش استخوان چکشی گوشم را فرو کرده در پرده صماخ و دوخت به استخوان سندانی. صدایشان هم آزار دهنده است. خواستم سوار شوم که گفت: «همشیره دستگیره رو فشار بده».
توهین گستاخانه ای بود. باید همان اول حالی اش می کردم با کی طرف است. گفتم: «تا کی می خواهید ارزش ما را به یک سوپری پایین بیاورید؟ اولا که من از این سوپری شیر نمیخرم که هم شیره شما باشم، ثانیا چرا نمیگویید دستگیر؟ دستگیره هفت جد و آبائتان است. تا کی میخواهید این خشونت هایتان را ادامه دهید؟» و بغضم برای مظلومیت چند هزار ساله مان ترکید. تا رسیدیم او خفه خون گرفت و فقط دستمال کاغذی تعارف می کرد. گفتم همینجا نگه دار وقتی هم داشتم پیاده می شدم گفت: «عزت زیاد!»
داشتم منفجر می شدم. نباید اجازه می دادم این خشونت ها همچنان ادامه داشته باشند. کیفم را توی سرش کوبیدم و گفتم: «چرا عزت زیاد؟ چرا قدرت زیاد نباشد؟ یا حتی حشمت؟ چرا زیادی دختران همیشه برای شما ننگ است و متلک بارمان می کنید؟» کرایه را نگرفت و تازه یک دعایی هم به عربی کرد که من معنی اش را نمیفهمم فقط کلمه مریضش را متوجه شدم. خوب ادب شده بود. حتی برای سلامتی ام هم دعا کرد.
شهین و پوران برایم دست تکان می دادند. وارد ساختمان شدم. نمی دانستم قرار گذاشته اند نمایشگاه خودرو. به شهین معترض شدم. فکر می کردم قرار است برویم متوسط اندازه ی قطر گودی چشم زنان ایران نسبت به متوسط طول مشت مردان ایرانی را حساب کنیم و این نسبت را به لیست خشونت های موجود اضافه کنیم. پوران اشاره کرد که زود عصبانی نشو؛ دلیل حضورمان را شهین توضیح می دهد.
شهین با ادبیات زیرکانه ی همیشگی اش ابرویش را بالا برد و اشاره کرد که آن گوشه را نگاه کن، «یکی از پر ثمر ترین دستاورد های دوران مبارزه ام امروز به نمایش گذاشته شده. نمی دانی چقدر زجر کشیدم تا بتوانم این جامعه ی دگم و متعصب را قانع کنم که شامپوی پانزده هزار تومانی و پودر رختشویی سه هزار تومانی فرقی با آن پستو نشینی ها ندارد و هنوز ارزش زن ایرانی را نمی فهمند. به همین مناسبت امروز شما را دعوت کردم تا شاهد بزرگترین اقدام ما در صد سال گذشته باشید. این شما و این جایگاه والا و ارزشمند زن ایرانی در کنار لوکس ترین و خواستنی ترین خودرو های میلیاردی دنیا.»
پوران با چشمانی پر از اشک کف می زد. بد نبود، فقط رنگ سیاه خودرو ها هنوز زمخت بود و خشن. به امید روزی که زن ایرانی فقط در کنار کالاهای لوکس و با قیمت های بالا و البته صورتی بایستد!
ثبت ديدگاه