ما از او خواستیم یک دانه بچه دیگر بیاورد تا ما خواهر و برادر دار شویم و بتوانیم انشای خود را بنویسیم؛ اما او قبول نکرد و گفت: «واه...واه...چه غلطا! برو سر درست بزمجه. فضولی این کارا به تو نیومده. تو خرج تو یکی هم موندیم!»
بهقول دومادم از همین اولِ کار مشخصه که کی بهدرد نمیخوره. دیگه دوره، دورهی بادیلانگوبیج و این حرفهاست. طرف یه انگشتش رو تکون بده، هزاااارتا چیز میشه از شخصیتش فهمید. مثلاً شما ببین کی چی پوشیده.