همکاران عزیز مطبوعاتی میدانستند و میدانند که جایی غیر از آبدارخانه نداریم و شب و روزمان در آن میگذرد و به جای آنکه مثل سایرین، جملات مطول بگوییم که سر و تهش جفت نشود، پاسخ هر سوالی را فقط در دو کلمه میدهیم و آن هم جز حرف حساب نیست!
برای ثبتنام اگر گفتند شغلت چه بوده چه بگویم؟ دکترای تقلبیام لو نرود؟ با کلهپاچهای که نمیشود رییسجمهور شد؟! نمیدانم چه کنم، همش تقصیر این باجناق نامردم است که گفت سیروسکلهپاچه برو جلو ما همه با هم هستیم!
به این نتیجه رسیدهام که خودم پول جمع کنم و به پدر و مادرم بدهم تا برایم یک خواهر تهیه کنند. قلکم را هم دارم پر میکنم. از شما هم درخواست دارم که به من کمک کنید تا یک خواهر بخرم! شماره کارتم را نیز در پایان میگویم.
مادربزرگت که پیشتر گفته بودم چقدر ارادتمند ایرج میرزای خدابیامرز است، با کمی ابتکار و تلفیق روش ایرج و بروسلی، خواهرم را با دلو از چاه فلکزدگی بیرون کشید و آنقدر زد تا خواهرم با خون جاری شده از دماغش پای برگه غلط کردمی که مادرم تهیه کرده بود را امضا کرد