حبیبی در این رمان بیست سال از زندگی فلسطینیانی را روایت میکند که پس از مهاجرتهای دستهجمعی هموطنانشان در پی جنگهای سال ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ در تابعیت اشغالگران صهیونیست ماندهاند. حبیبی در رمانش برای بازخوانی این بخش تاریخی از زندگی مردم سرزمینش بخشهایی از زندگی شخصی خود را با برخی از وقایع عمومی و تاریخی سرزمین خود آمیخته است.
حتماً از این مرباجات یک بار مصرف که در اندازه های قلیل و در بسته بندی نحیف تولید می شوند، دیده اید. همان هایی که نهایتاً بشوند ده گرم. و باز نهایتاً، قیمتشان بشود پانصد تومان.
من معمولاً در پیادهرویهای روزانهام خیلی چیزها از داخل جوی آب و کنار دیوار پیدا میکردم. مخصوصاً همیشه دنبال روزنامه و مجله بودم، و هر جا یک تکه روزنامه پیدا میکردم آن را برمیداشتم، تمیزش میکردم و میخواندمش. یک روز از داخل جوی چهار صفحه از یک روزنامه را پیدا کردم که اسمش «توفیق» بود. تا آن موقع نمیدانستم توفیق چیست. آن را بردم خانه و خاکش را پاک کردم و خواندم. خیلی خوشم آمد.