به مناسبت روز دانشجو: رنجنامه وسایل خوابگاهی/2
خوابگاه ما، سطل زباله ما

دمپایی خوابگاه دانشجویی

راه راه:  دمپایی، همدم تنهایی

ما دمپایی ها را دست کم نگیرید.فکر نکنید همین دو لنگه ی بی رنگ و چرکی که بوی جوراب می دهد و یک جای خوابگاه پارکش می کنید و بعد هم پیدایش نمی کنید، چیز بی اهمیتی است.
ما دمپایی ها نقش مهمی در زندگی بشریت داریم. ساده و سطحی که فکر کنید ما را فقط جلوه ای از کتلت های سلف می بینید اما اگر ما ها نباشیم دست تنها می مانید و با هیچ چیزی نمی توانید دهان فاقد شعور ها را کارواش کنید .اگر ما دمپایی ها در خوابگاه نبودیم، با چه چیزی می خواستید گوش الاغ برای خودتان درست کنید و جلونشینان کلاس را نصیحت کنید؟
ما دمپایی ها عامل اعصاب شناخته شده ایم. یعنی لازم نیست فکر کنید چرا فلانی امروز عصبانی است، شک نکنید که نفر قبلی دمپایی را غرق آبی کرده .
تحقیقات نشان داده که مراقبان جلسات امتحان هم یکبار دمپایی خیس با جوراب پوشیده اند. بعضی راننده تاکسی ها هم همینطور و جدیدا قیمت نان هم همینطور.وگرنه این حجم عصبانی از بالا رفتن قیمت نان با هیچ چیز دیگری قابل توجیه نیست. پس حواستان به ما دمپایی ها باشد که اثر مستقیمی بر زندگی تان داریم. خیسمان نکنید.

 

 خوابگاه ما، سطل زباله ما
ما سطل زباله ها جای ثابتی در خوابگاه نداریم. زیر تخت ها، لای فرش و موکت ها، ترک دیوارها، کانال کولر و حتی جای میخی که توان چپاندن یک هسته آلبالو را داشته باشد جزء قلمرو ماست.
در واقع ما یک شیء نیستیم. یک مکانیم. سطل زباله خوابگاه یک لفظ قرار دادی است برای جایگاه پرتاب های ۳ امتیازی. البته همه ی زباله ها به ما نمی رسد. اگر قابل دوباره خوردن نباشد، اگر با دست کشیدن روی فرش محو نشود و اگر زیر بالشت و تشک جا نشد، آنوقت به محدوده ی ما منتقل می شود. اصلا یکی از تفریحات خوابگاه همین پرتاب هاست.
ما یک راکتور زیستی هستیم. یعنی سرعت تولید کیسه زباله های اطراف سطل از سرعت تخم گذاری بلدرچین هم بالاتر است. نکته اش هم اینجاست که همین سبد تفاله گیر کوچکی که توی ظرفشویی گذاشته و پر از تفاله و پوسته تخم مرغ است به تنهایی گنجایش ۳ کیسه زباله را دارد و با تخلیه آن چند کیسه زباله جدید هم تولید می شود.
اما آن دانشجویی شاخ در می آورد که وقت بیرون بردن زباله ها با چند کیسه متعدد مواجه می شود که به قاعده ی چند کره الاغ خیس و چغر، بد بو و سنگین است. این که چطور ممکن است پوسته ی چند تخم مرغ به علاوه تفاله های چایی این حجم از وزن را تشکیل دهد این شاخ در آوری را سبب شده و البته قبل تر باید از اینکه چرا دارد زباله ها را به بیرون از خوابگاه می برد تعجب کند.

خوابگاه آشفته ی دانشجویی

 من، چوب لباسی و غیره ام
ما چوب لباسی های خوابگاه یک زندگی چند مرحله ای داریم.مرحله اول ما خیلی شکیل و خوش فرمیم.
مرحله دوم وقتیست که هنوز هم اتاقی ها با هم قاطی نشده اند و هر کس روی چوب شخصی خودش لباس می اندازد، من یک کوه با شیب تند ام، اما مر حله سوم وقتیست که دو روز گذشته و رویشان تو روی هم باز شده و از جوراب گرفته تا نخ دندان و هر وسیله ی انعطاف پذیر دیگر را پرت میکنند روی هم و من به یک تپه ی گوشتالوی خرفت تبدیل می شوم.در واقع من چوب لباسی نیستم، چوب لباس و غیره هستم!
نقش من در خوابگاه فقط چوب لباسی نیست، اوقات فراغت ملافه های گره زده را به من وصل می کنند برای تاب بازی، شب های خوابگاهی نقش استادِ دراز را دارم و اوقات دلتنگی هم مونس و همدمشان می شوم و حتی کار به بغل و اشک ریختن هم کشیده!!
گاهی هم نگاه ها به من اینطور است که انگار یک تن لش را گوشه ی اتاقشان دیده اند که نصف ساندویچشان را بلعیده و چهار سوم از حجم اتاق را هم اشغال کرده
جای من در اتاق ثابت نیست! هیچ کس از بودن من کنار تختش خوشحال نمی شود. همیشه هم به بهانه ی اینکه نور به تخت نمی رسد، این تن یغور را می اندازند یک گوشه ی دیگر اما ازشما چه پنهان ، دلیل اصلی اش همین لباس هاییست که بوی سگ مرده می دهد.

ثبت ديدگاه