ما هم اگر آقای خودمان بودیم، الان در خانه و ویلای خیلی خیلی بزرگمان نشسته بودیم و برای هر اتاق آن یک بخاری گذاشته بودیم و دیگر کسی نمیتوانست به ما بگوید درجه بخاریمان را روی چند بگذاریم و کی استخرمان را پر کنیم یا نکنیم.
مادرم برای اینکه پدرم برایش طلا بخرد میگوید که اینها سرمایه است و بعدا میتوانیم بفروشیم. در این مرحله پدرم از پول ندارم به انقدر پول دارم و طلای کارکرده بگیریم تقییر حالت میدهد.
من در اربعین به مادرم کمک میکنم غذاهای جورواجور درست کند تا بین این مسافران تقسیم کنیم. ما از آنها پولی نمیگیریم. آنها هم در عوض از ما تشکر میکنند. مادرم گفته در جوابشان بگویم: التماس دعا.
آنها هم معمولا در جواب میگویند: باشه حتما، ناعِهبوزیارِح هستیم.