دونالد گفت: ببین من اگه بخوام از اینجا برم تو رو سالم نمیذارم. پس به نفعته با من همکاری کنی و بگی چیکار کنم تا بازم پرزدینت بمونم...
و بعد کلتش را برداشت و به سمت آینه گرفت و با دست دیگر چند بار به صورت خودش زد و گفت: ببین من دیوونم...
اگر گوجه فرنگی، چو پلنگی بزند بر سرمان پنجه و چنگی، -عجب شعر جفنگی-، و اگر مرغ چو سیمرغ در افسانه بیابیم و اگر سوخته چون جوجه کبابیم و اگر روغنو در شهر نیابیم. همه قابل حل است.