گفت: تو چه دانی بر خزانهیِ مُلک چه میگذرد، آنجا که مردان خدا را کار برنیایَد، بُکا و نالهِ به کار آید. مرید که این سخن بشنید از جای بِشُد، گریبان چاک بِزَد، و از هوش بِرفت
عدهای اسنپ، عدهای عریضهنویس و خلاصه؛ اما کاروبار بعضیها بیشتر سکه شد. آنکه با ذکاوتش فهمید نان نه در چرخهای ماشین، بلکه در اینستاگرام است، آنها به بلاگری روی آوردند و کلهم برای خود «گنگستر شهر آمِل» شدند!
از دانشجو جماعت کرامات بسیار است. در احوال ایشان گویند بر این رویه ثابتند و بر این جمله مقید، که افتادگی آموز، گر طالب فیضی! پس جملگی، فیوضات بسیار طلب کرده و تپ و تپ میافتند.
در بحبوحه جنگ کبیر ثانی، در همان اثنی که سران متفقین از برای کز دادن سبیل هیتلر و بُخوری نمودن آن اقدام به سیبیلپرونپارتیهایی نمودند، برای کسب افتخار اولین آنها بسیار سعی نمود و خود را به در و دیوار کوباند (در بعضی منابع کوفاند)