آوردهاند که روزی به بازار خویش نگریسته و موز را در آن گران بدید، چون علت را جویا شد استکبارستیزی مردمان گواتمالا را پاسخ دادند فلذا فیالفور دستور کودتایی در آن بلاد بداد و پس از مساعدتی شگرف با خاکوبو آربنز همان کرد که با محمد مصدق!
پرستار انگشت حیرت به دندان گزید ولی جامه ندرید چون از شأن پرستاری دور بود. بسیار تعمیرکار بدحال را اکرام نمود زاویه تخت را تنظیم کرده و از تزریق هرگونه آمپول حذر نمود.
گویند در کودکی هر وقت دعوایی در مکتبخانه حادث میشد، طرفین را با تکهکلام «ولِلش بچهها!» به خویشتنداری دعوت مینمود که مبادا پای برادربزرگترها و خانواده و فک و فامیل و ایضا کل قبیله به دعوا باز نشود.