اروپاییان دیدند که سرخپوستان خیلی اهل کار سخت نیستند و در تاریخ نیز آمده که عدهای از سرخپوستان بعد از آمدن اروپاییان به دلایل مختلفی مرده بودند که حامیان حقوق بشر در اینباره میگویند: «ایشالا که از خوشی بوده!»
ناپلئون متعهد شد که در برگرداندن سرزمین گرجستان و قفقاز به ایران و واداشتن روسیه به واگذاری آنجا تلاش کند و شادی را برای ایرانیان با گفتن «بیار ناپلئونی رِ» به ارمغان بیاورد و سپس برای اصلاح و تقویت ارتش ایران اسلحه، توپ، تانک، فشفشه و ظاهراً مهندس و معلم و از این چیزها بفرستد.
قضیه به همین منوال پیش میرفت که ناصرالدین شاه و همراهان، هی از یک کشور به کشور دیگری میرفتند و با دهان به قاعده غار علی صدر بازمانده و گفتن «اَ.... اینجا رو؟!»
از همین روی ملازمان و چاکران و کاسهلیسان با در دست گرفتن کاسه گدایی اقدام به جمعآوری اعانه کردند؛ ولی پول جمع شده حتی کفاف رفتن اعلیحضرت تا ترمینال خزانه (منظور همان پایانه جنوب است) را هم نمیداد، چه برسد به فرنگ!