من با اعتمادبهنفس میگفتم: «امشب قراره بترکونیم!» و مدیران میگفتند: «بله، ترکوندی… ولی بودجه رو!» مهمان ویژهی من همیشه یک نامهی فسخ قرارداد بود؛ نامهای که بیشتر از هر ستارهی مهمان برق میزد.
پدرمان میگوید بد نیست یک بچه هم به ما اضافه شود، تا ما هم یک ماشین ببریم. مادرمان میگوید حالا فکر کن بتوانیم در طرح شرکت کنیم و بر فرض هم در قرعه کشی برنده شدیم، پول نجومی ماشین را از کجا بیاوریم؟