در این دوره میشد فیلمهایی را در سینمای ایران دید که گدایی با لباس مندرس هنگام جستجوی پس مانده غذا در سطل زباله، آهنگی فرانسوی را زیر لب زمزمه میکند یا همه مردم از کودک تا پیر زبان فرانسوی بلدند. از نظر این فیلمسازها پسری هشت ساله در جوادیه تهران هم مادرش را با اسم کوچک صدا میکرد و غذای مورد علاقهاش پاستا با سس چوکیانو بود.
اتفاقات بیدلیل فیلم، قویتر از هر برهان علمی ظاهر شده و علیت زیر سوال رفته بود، کیج با غرور داشت از جلسه خارج میشد و دنیا داشت خود را برای دوران جدیدی در فلسفه، منطق و فیزیک آماده میکرد که یک نفر داد زد: «صبر کنید». او ایشی زاکی، فوتبالیست بازنشسته ژاپنی بود که حالا به عضویت آکادمی نوبل درآمده بود!
وقتی ۲۰۰ فیلم سینمای ایران را دیدم به خود لرزیدم! هیچوقت فکر نمیکردم گرد شدن اشیاء تا این حد بتواند اقدامی جنایت آمیز باشد. هیچوقت نمیتوانستم تصور کنم نبود گوشه در جهان چگونه میتواند فیلمنامهنویسان ایرانی را از کار بیکار و در نتیجه خانواده آنها را به فلاکت بکشاند. سینمای ایران متکی به گوشه است!
دکتر آلیس راجرز کشف کرد اگر بتوان کاری درخور این سربازهای جنگ ویتنام پیدا کند قال قضیه کنده است. از نظر او حمل دوربین روی دست در پروژههای سینمایی بهترین کار برای این سربازها بود چرا که تکانهای ناشی از تلوتلو خوردنهای عصبی به خوبی میتوانست حس اضطراب، خیانت، عدم قطعیت و طلاق عاطفی را در فیلمها جاری سازد.