در اتاق جنگ اسرائیل چه می گذرد؟

شنود اتاق جنگ اسرائیل

سرباز سوم: قربان اجازه! گروه آخر را بکشید. بقیه  گروه‌ها بیدارتر می‌شوند.
فرمانده: باز تو نشستی شب‌ها برنامه تا ثریا دیدی. حقته که بمیری مزدور. کیو کیو کیو!

صفحه ی او داغ بود همچون اتو!

من و جاسوس جیبیم …

در دیار پارس، اندر رباطی فرود آمدیم تا شاید شب را بیاساییم، که هم اندکی از ملالت راه از ما دور شود، هم گوشی و پاوربانک خویش شارژ نماییم. پس اندیشیدیم که تا فَست شارژر کار خویش انجام می‌دهد، اندک اسپرسویی نیز بر بدن بزنیم.