وروجک

دلم لرزید وقتی پسته را با اشک می‌خورد
مگس کش توی دستم بود و کردم من غلافش

پسته‌ی موقتاً خندان!

قطعه ی شب عید

چانه‌اش تا زمین بیاید کِش!


با چلو اختلافمان بسیار
با خورش اختلافمان فاحش

گشته ام خانه را و پسته که هیچ
نیست حتی کمی نخود کشمش

روایت هفته

لطفاً تو ببر مسافر اسنپ را
من در صف گوشت جا نگه ‌می‌دارم