یکی دو روز پیش یک نفر با مامانش از صبح علیالطلوع جلوی کاخ ما ایستاده بود و خودش را شاه ایران معرفی میکرد. به همین خاطر تا مدتی تحریمهای داروئی را لغو میکنم تا این بنده خدا هم مداوا شود
او دستور داد همه ما را با طناب به یک تسمه بزرگ ببندند که به سمت یک ارهبرقی بزرگ حرکت میکرد. اره که به نزدیک شقیقهام رسید، مصوبه اول پیشنهادی را انتخاب کردم تا لااقل آزادی مردم از آنها گرفته نشود.