در بحبوحه جنگ کبیر ثانی، در همان اثنی که سران متفقین از برای کز دادن سبیل هیتلر و بُخوری نمودن آن اقدام به سیبیلپرونپارتیهایی نمودند، برای کسب افتخار اولین آنها بسیار سعی نمود و خود را به در و دیوار کوباند (در بعضی منابع کوفاند)
با هوا مصافحت مینمود و با هوا حرف میزد و با هوا پاسخ خلق میداد؛ چه آنکه نقل است در محفلی او را با عیال چارلز؛ کاملیا، در باب تغیّرات اقلیم و هوا مناظرهای در اوفتاد که در میانه بحث صدایی طولانی و بلند از او برخاست.
ابتدای کار او چنان بود که یکی موشک همیزدند از جانب نیروهای حماس، پس عمل نکرد. موشک بر اراضی غصبی بغلتید و جمعی از سربازان جملگی درخواست پوشک جدید دادند. سپس فرمانده آنها از گنبد پرسید: این عمل نکردن از که آموختی؟ گفت: از بیادبان.
چون خرمشهر اشغال گشت، ظریفی او را گیر آورده، پرسید رئیسجمهورا!، فرمانده کل قوا! پس تو چه کردی؟ فرمود: «نگاه». پس ظریف از شدت و حدت تلاشش کف و روغن قاطی نموده و از ظرافت افتاد.