هرکس که شما را مقابل بانک میبیند تصور میکند شما اول صبح که بیدار شدهاید یک در را اشتباه رفته و حالا بهجای اینکه مقابل روشویی باشید مقابل بانک ایستادهاید.
من با اعتمادبهنفس میگفتم: «امشب قراره بترکونیم!» و مدیران میگفتند: «بله، ترکوندی… ولی بودجه رو!» مهمان ویژهی من همیشه یک نامهی فسخ قرارداد بود؛ نامهای که بیشتر از هر ستارهی مهمان برق میزد.