جشن طلاق، دلالی و دیپلم‌ردی

رشوه کاف.میم به قاضی

عمه ام چون مادرم دعوتش نکرده حسابی ناراحت است و حرفهایی به مادرم زد که معنی همه ی حرف ها را نمی دانم ولی بعضی وقت ها آدم بزرگ ترها موقع رانندگی به هم می زنند

متن دفاعیه‌ی م.ح مدیرمسئول بشکن و آتش ‌بزن‌های عمیق امنیتی در کشور

مرد چندهزار چهره

در رختخواب گرم و نرم خوابیده و پتو را تا زیر دماغم بالا کشیده بودم و همراه با تایپ جمله‌ی «نترسید نترسید ما همه با هم هستیم» در گروه تلگرامم، از دیدن دود غلیظی که آسمان شهر را گرفته بود لذت میبردم و منتظر شنیدن صدای بووووم بودم.

از صفحه «شب امتحانِ»دفترچه خاطرات دانشجویی

کامنت مفهومی پای پست‌های همکلاسی‌ها

6:45 تا 7 صبحانه/ درصورت عدم وجود نان، جایگزین شدن تماشای تکرار دوم خندوانه.
7 تا 7:20 خیره نگاه کردن توی آینه و شمردن جوش‌ها.

سر کار رفتن بوقچی‌های مجازی

هوشنگ مچکریم

الان هوشنگ بخشدار شده و همه از او حساب می‌برند. آقای فرهمند به پدرم گفته بود هوشنگ در اینترنت آدم شده است و پدرم هم برای من یک گوشی گران قیمت خریده تا من هم بروم در گروه‌های اینترنت آدم بشوم