در سن نوجوانی به خاطر ورود به سن بلوغ و بزرگ شدن دماغ نوجوان در حد... حالا هرچي...، کلا از این دوره ی حساس تر کنونی زندگی اش بدون هیج جشنی عبور میشود. به محض خوابیدن پف بینی، از بین رفتن لک و جوش پوستی، در دام عاشقی افتاده و شروع به گرفتن ماه گرد و از این قرتی بازی ها میکند.
در رختخواب گرم و نرم خوابیده و پتو را تا زیر دماغم بالا کشیده بودم و همراه با تایپ جملهی «نترسید نترسید ما همه با هم هستیم» در گروه تلگرامم، از دیدن دود غلیظی که آسمان شهر را گرفته بود لذت میبردم و منتظر شنیدن صدای بووووم بودم.
ترس و هیجان صعود و نزول زر و سیم، بر اهالی این بلاد کفایت است، همان بِه که مکانی بر جشن و سرور و شادی و پایکوبی بنا نهیم، تا همزمان که هزینهها باآنها میشود، در مکانی فرهنگی و هنری، همراه با ابدانشان، رشد فرهنگی نیز تکانی میخورد.