فیالفور سولهای را اجاره کردند که به سیسشان نمیخورد و چندین کتاب از اینور و آنور جستند و در آن ریختند و بر سردرش هم بنری عظیم الجثه نصب کردند با عنوان «نمایشگاه کتاب».
آوردهاند روزی جمعی از دانشجویان، یارِ ما «کتاب» (کثرالله چاپه) را بدیدند که بر درختی تکیه کرده و هقهقکنان میگرید. او را گفتند: «علت چیست؟ شیطون بلا! نکند عاشق شدهای که همانند جوان بر درخت تکیه نمودهای؟»
نشست خبری را همانجا که دو تا دروغ گنده گفتید که همه باور کردند تمام کنید. اصلاً چه معنی دارد بعد از گفتن «جمله فیلمهای جشنواره برای دانشجویان نیم بهاست» ادامه پیدا کند