روایتی از نامردی رژیم
۱۱:۵۶ ق٫ظ
۲۶-۰۵-۱۳۹۵
گفتم اگر نکنم چه کار می کنید؟ که یکدفعه یک چاقو درآورد و یک انگشتم را قطع کرد! گفت تا ده شماره وقت داری امضا کنی وگرنه همینطور انگشتهایت را قطع می کنیم و بعد هم می کشیمت. من تا انگشت وسطی دست راست مقاومت کردم اما دیگر چون خیلی درد داشت امضا کردم. بعد داشتم گریه می کردم که یک چسب قطرهای آوردند زدند و انگشتهایم را به هم چسباندند و مثل روز اولش شد.