او هم به شاه گفت: «ببین عمو همینجوری الکی الکی که نمیشه تو بگی بیا نخست وزیر شو منم بگم چشم. شرط داره. به شرطی قبول میکنم که همهی اختیارات رو به من بدی تازه باید از کشور هم بری.»
سعید: پدربزرگ! عین آرارات و بحرین؟
شاپور: آفرین. دست گذاشتی روی بهترین بلک فرایدیِ پهلوی. توی یکی از این بلک فرایدیها بحرین به اون گرمی رو دادیم به انگلیس. چی بود آخه، یه جزیره فکستنی. آرارات هم که چیه یه کوه بیآبوعلف.