کاریکلماتور پراکنده

بوی قورمه‌سبزی

پشت لبش تازه سبز شده بود. سیزده‌بدر آن‌ها را گره زد.

کاریکلماتور

پماد سوختگی

- دلش آب شد، گذاشتنش توی فریزر.

کاریکلماتور مذاکراتی

حدش رو نگهدار

مار گزیده از ریسمون سیاه سفید می‌ترسه، برجام دیده از مذاکره.

کاریکلماتور

ختم عالم

چشم‌هایش سگ داشت، نگهبان باغ شد.




عنوان