قصه‌ی پسر کدخدا

کدخدای نابلد

پسر که تا به‌حال درس کدخدایی نخوانده بود و نمی‌دانست چه باید بکند، رفت دست به دامن ولایات همسایه شد و گفت: «همسایه‌ها یاری کنید تا من کشورداری کنم!»

دوران زبان دنیا بلدها و دوران زبان دنیا نابلدها

نزدیک قله، خستگی ممنوع یاران!
دارد محقق می‌شود ایرانِ موعود

شما فکر کدخدا هستید!

ثروت از حلقمان برون آمد
عاملش هم فقط شما هستید

زده بالا توهم‌انگاری
بر زمینید یا فضا هستید؟؟

ابر و باد و مه و خورشید و فلک برجامند

عوض باد که درنده بوَد همچون گرگ
به شماها بدهم پنکه ی بسیار بزرگ

کنترل دارد و هروقت نیازی دارید
دکمه اش را جهت مصرفتان بفشارید